نویسنده: محمّد ملاّزاده
یکی از معضلهای اصلی بشر در جهان امروز، معضل «بحران هویت» است. زیرا تهدیدها و خطرهای ناشی از آن بیشتر از هر کس متوجه نسل جوان و نوجوان ممالک جهان سوم (بویژه ممالک مسلماننشین) است. چون پاسخگو نبودن قرائت و تفسیر معمول، متداول و رسمی از نصوص دینی توسط شارحان و متولیان کنونی تبلیغ و تفسیر دین، و اضمحلال پایههای فرهنگ سنتی ملی از یک سو، و گرفتاری در چنبرهی جاذبههای شگفتانگیز علوم و تکنولوژی مدرن دنیای غرب از دیگر سو باعث شده که جوانان ما گرفتار نوعی خودباختگی و انفعال مأیوسانه شوند. از اینرو تغییر خطاب دینی و ارائهی تفسیری متناسب با نیازهای عصر، و در عین حال نشأت گرفته از عقلانیت اسلامی [از متون دست اول دینی (قرآن و سنّت)] ضرورتی است اجتنابناپذیر.
در واقع سنین جوانی سنین دست و پنجه نرم کردن با هنجارها و ناهنجاریهای گوناگون زندگی، و سنین امیدها و آرزوها است. لذا اگر فرد در این سن گرفتار یأس و انفعال شود برای همیشه ناکام و مأیوس باقی خواهد ماند.
مزید بر علت دنیای سرمایهداری غرب و در رأس آن، کشور امپریالیستی امریکا میکوشد از کانال استفاده از فاکتور «نظم نوین جهانی» و فرایند «جهانیسازی» الگوی فرهنگ و اندیشهی خود را به زور بر همهی جهان [بویژه جهان اسلام] تحمیل کند و اگر ملتی از پذیرش بدون قید و شرط خواستههای آنان ابا ورزد و در صدد مقاومت و حفاظت از هویت دینی و ملی خود برآید باید مورد تهاجم نظامی واقع شود و علاوه بر اینکه خود، خوار و ذلیل و زبون گردد و ثروتهای ملیاش به تاراج رود، باعث تنبیه دیگران و تسلیم زبونانهشان نیز بشود. جهان سرمایهداری غربی آشکارا و بیپروا اعلام میدارد که خواهان تحمیل الگوی فکری، فلسفی «لیبرالیسم» و سیستم حکومتی و نظام سیاسی «دموکراسی» است [اما طبق تفسیری که خود از دموکراسی دارد و مناسب حال کشورها و ملتهای مختلف میداند] بر همهی جهان است! غرب در صدد است از کانال ازدواج میان فلسفهی لیبرالیسم و سیستم حکومتی دموکراسی، جوامع بشری را به سوی «سکولاریسم» سوق دهد و همهی انسانهای جهان را در طرز تفکر و تعقل و در روش زندگی «سکولار» پرورش دهد و آنها را طوری بار بیاورد که جز به این جهان و بهتر نمودن زندگی در آن [به عبارت دقیقتر مسابقه در دنبالهروی و تقلید از غرب] به هیچ چیز دیگر فکر نکنند.
لغزش دنیای غرب در دامن سکولاریسم به دلیل فقدان ایمان صحیح برگرفته از وحی، طبیعی است تا بدین وسیله خود را از بحران درونی برهاند. ولی این مقوله بر جوامعی که از پتانسیل قوی ایمان و معنویت بهرهمند، و در سایهی آن، از اطمینان روحی برخوردارند، صدق نمیکند.
به دلیل اینکه پتانسیلهای مقاومت در برابر اندیشههای مادی غربی بیش از دیگران در میان مسلمانان مشاهده میشود بیش از سایر ملل مورد هجوم استعماری فرهنگ غربی قرار گرفتهاند. غربیها با استفاده از روشهای گوناگون میخواهند این پتانسیل را در نطفه خفه کرده و در درون آنها را بمیرانند و وسایل تخریب اخلاق و عقیده تأثیری فراوان روی به ثمر رسیدن فرایند بیگانه نمودن مسلمانان با هویت خود دارند. جهان غرب به خود حق میدهد [و در این راستا از تمامی ابزارها و وسایل ارتباطات و اطلاعرسانی مدرن چون اینترنت و ماهواره بهره میگیرد] که جهانیان را با هویت خود بیگانه نماید و ایده و فرهنگ غرب را بر آنها تحمیل کند و اگر این وسایل مؤثر واقع نشد از قوهی قهریه استفاده نماید.
دنیای سرمایهداری برخلاف هیاهو و جار و جنجال تبلیغاتیش، دو هدف اساسی در ورای این تحرکات موذیانه دنبال میکند.
1. بیگانه نمودن مردم جهان سوم با بنیانهای فکری و ساختارهای فرهنگی و ارزشهای دینی و ملی، و جایگزین کردن الگوی فرهنگی فکری اخلاقی سکولار غربی.
2. تاراج و غارت منابع طبیعی خدادادی و ثروتهای خام زیرزمینی مسلمانان، اما زیر نام ارمغان دموکراسی و دفاع از حقوق بشر!
ناگفته نماند در عصر اطلاعرسانی مدرن، و در جهانی که ماهواره، اینترنت، سیستم پیشرفتهی دیجیتال و تکنولوژی پیشرفته، رُل اساسی در انتقال معلومات و فرهنگ بازی میکنند، تأثیرپذیری جهان عقبمانده از ایده، فرهنگ و اندیشهی جهان پیشرفته و مدرن، طبیعی، بلکه اجتنابناپذیر است.
شایان ذکر است که تبادل فرهنگی یک امر مطلوب و پسندیده است و دین اسلام همیشه از آن استقبال کرده و میکند. لیکن آنچه تهدید تلقی میشود و خطرناک جلوه میکند و از آن حذر داریم و دیگران را برحذر میداریم، تحمیل فرهنگ مهاجم مقتدر از سوی صاحبان آن، و پذیرش بدون قید و شرط آن و تقلید از خوب و بد، غض و سمین آن از سوی مردم ممالک عقبمانده است. چرا که در گذشته نیز مسلمانان از فلسفه و منطق یونان استفاده کرده و آن را به زبان عربی ترجمه کردهاند. اما تحت تأثیر نقاط منفی و شرکآلود آن قرار نگرفتهاند بلکه بعد از تنقیح و تهذیب آن و تطبیقش با اصول و موازین توحیدی آن را به خدمت اهداف خود درآوردهاند. به تعبیر دیگر، خود را در مقابل آن نباخته و از هویت دینی و ملی خویش دور نشدهاند. بر ما نیز لازم است اینچنین عمل کنیم و ضمن استفاده از دستآوردهای مثبت تمدن غربی، ارزشهای اصیل خودی را پاس بداریم.
از اینرو تحلیل و بررسی مقولهی «هویت» و مؤلفههای آن هرچه بیشتر لزوم و حتمیت پیدا میکند و بر جوانان [بویژه اهل قلم و اندیشه] لازم است هرچه بیشتر و دقیقتر به تحلیل و کاوش آن همت گمارند. چون این چالش و معضل بیش از دیگران در برابر آنها قرار دارد و خطر بیگانه شدن با هویت، بیشتر متوجه آنها است و در آینده نیز آنها هستند که باید تاوانش را بپردازند و خدای ناخواسته در صورت عدم اهتمام، یا کم بها دادن به آن نتیجهی خسران ناشی از آن را تحمل کنند که جبرانناپذیر است.
اینجانب در پی احساس اهمیت مسأله اقدام به نگارش این رساله نمودم. هرچند اذعان دارم که نمیتوان حق مطلب را نوشتهای همچون این رسالهی مختصر ادا کند. معالوصف امیدوارم باب موضوع را برای نقد و بررسی، خدمت اهل نظر و قلم گشوده باشم. به قول اعراب، «ما لایدرک کله لایترک کلّه»*
پیشاپیش توفیق هدایت و درک حقیقت و بیان آن را از خدواند منان خواستارم. إنه ولی التوفیق وعلیه التکلان.
ادامه دارد ....
پانوشتها
---------------------------------------------
* آنچه همهاش درک نشود نباید همهاش ترک شود.
نظرات